خاطرات خیس در حمام عمومی
هوا گرگ میش است و هنوز سپیده نزده از میان بیشههای دو طرف جاده صدای جیرجیرک به گوش میرسد.
دست مادربزرگ را محکم گرفتهای و عجیب است که اصلاً هیچ ترسی نداری، به هرحال او در کنارت هست.
هفتهای یکبار برای استحمام به اینجا میآیید.گرمابهای که کنار جاده، میان باغهای سرسبز حکمآباد است. این تصویر نیمه روشن مربوط به سالهای دور است زمانی که هنوز اثری از میدان آذربایجان تبریز نبود و ساکن یکی از محلات حکمآباد بودی.
این خاطره مشترک خیلی از دهه شصتیهاست. آن موقع در همه خانهها حمام نبود و نفت به سختی گیر میآمد و اثری از آبگرمکنها و پکیجهای رنگارنگ امروزی نبود.
مادرها هفتهای یکبار دست بچههای قد و نیم قدشان را میگرفتند و از نخستین ساعتهای روز، خودشان را به نزدیکترین حمام خانهاشان میرساندند تا تمیز شوند.
پاکیزگی در نزد ایرانیان باستان چه قبل و چه بعد از اسلام از اهمیت خاصی برخورددار بوده است. به همین دلیل نیز از دیرباز در هر محله گرمابه یا گرمابههایی جهت رفع نیاز ساکنانش بنا شده بود. این مکانها اگرچه به لحاظ بهداشتی بودن چندان مورد قبول نبودند،اما به هر جهت چون مردم چاره دیگری نداشتند، با همان شرایط به نحوی کنار آمده و غالباً در برابر اغلب عوامل بیماریزای موجود در گرمابهها مصونیت پیدا میکردند.
شاید بعد از خواندن این نوشتار تصور کنید دیگر بساط چنین گرمابههایی برچیده شده و اینها نیز به مانند دیگر نوستالژیها به صندوقچه تاریخ سپرده شدهاند، اما باید بگویم که اینگونه نیست و در مسیر پیادهروی روزانهام متوجه شدم که یکی از گرمابههای نسبتاً قدیمی تبریز هنوز که هنوز است به راه است و مردم برای استحمام از آن استفاده میکنند.
چند قدمی مانده به تقاطع منجم تبریز تابلوی گرمابهای به چشم میخورد با عنوان «صفانو» که انسان را کنجکاو میکند تا سری به آنجا بزند و ببیند اوضاع از چه قرار است.
از درب ورودی حمام که وارد میشوی بوی آشنایی تو را به قعر خاطراتت پرت میکند، بوی بخار آب مخلوط شده با شامپو و مواد شوینده بدن که تنها کسانی میتوانند آن بو را تشخیص دهند که حداقل در عمرشان یک دفعه از حمام بیرون استفاده کرده باشند.
مرد میانسانی در پشت دخل نشسته است و وقتی متوجه میشود که خبرنگار هستی به گرمی استقبال میکند و منتظر است تا سر صحبت را باز کنی.
ابراهیم خلیل گلمحمدحیدری صاحب این حمام است، تاسیس آن را ۱۳۴۷ اعلام میکند و میگوید: این حمام از زمان تاسیس تاکنون حتی یک روز نیز تعطیل نبوده است و در طول همه این سالها، پذیرای مراجعهکنندگان بوده است.
نمیتوانم تعجبم را پنهان کنم و میپرسم حالا که همه در خانههایشان حمام دارند، پس چه کسانی از اینجا استفاده میکنند؟
در حین صحبتمان یک نفر ساک به دست از یکی از اتاقکهای حمام (نمره) خارج شده و به سمت دخل میآید.
پیرمرد است، گونههایشان گل انداخته و بوی تند شامپو و صابون از دور به مشام میرسد. در کنار آقای حیدری روی صندلی نشسته و از او نوشابه میخواهد (گویا برحسب عادت، کسانی که از حمام خارج میشوند قبل از خروج نوشابه یا آب میوهای را میل میکنند تا فشار از دست رفته در حین استحمام را بازیابند).پیرمرد ۶ هزار و ۵۰۰ تومان پرداخت کرده و راهی میشود.
آقای حیدری بعد از اینکه مشتری را راه میاندازد، شروع به جواب دادن به سوالم میکند.
-درست است که الان همه در خانههایشان دوتا دوتا حمام دارند اما هنوز هم هستند کسانی که به اینجا میآیند. اغلب مشتریان ما برخی از افراد قدیمی و پا به سن گذاشته همچنین مسافران و گردشگران هستند. به علاوه کسانی که در خانههایشان فشارآب کم است و چون در طبقات بالا هستند نمیتوانند از حمام خانه استفاده کنند به اینجا مراجعه میکنند. اگر به طور تقریبی برای شما بگویم روزانه در حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر و گاهی ۵۰ نفر ما مراجعهکننده داریم.
نیم نگاهی به اطراف میاندازم. اتاقکهای کوچک در کنار هم قرار دارند و دربهای آلومینیومی با شیشههای طرحدار قدیمی مرا یاد دهه ۶۰ میاندازد، چند عدد نیمکت چوبی رنگ و رو رفته نیز در کنار دیوار قرار دارد.
حوض بزرگ زیبایی در وسط راهرو دیده میشود و گلدانهای رنگانگ در کنار حوض خودنمایی میکند. خاطرات آن سالها در مقابل چشمانم جان میگیرند، با اینکه از کله سحر به حمام میآمدیم اما با این حال مدتها در سالن منتظر میشدیم و گاهی برای اینکه روی این نیمکتها جای خالی مییافتیم کلی شاد میشدیم، چون در غیر این صورت باید ساعتها سرپا میایستادیم.
وی میافزاید: صبح از ساعت ۶:۳۰ تا ۹:۳۰ شب حمام ما در حال کار است. حدود ۱۸ عدد نمره داریم که از اینها تعدادی دارای «وان» بوده و بقیه معمولی هستند و خدماتی از قبیل مشت و مال کیسهزنی و ماساژ ارائه میشود که هزینه هرکدام در حدود ۵ هزار تومان است.
مشت و مال و کیسهکشی عبارت است از مالش دادن اعضای بدن مشتری، فشردن و خم و راست کردن اعضا که از پشت و سینه شروع شده و با درازکش کردن و مالیدن رانها و ساقهای پا به اتمام میرسانند، در مورد مشتریان نیرومند و قوی جثه نیز بر روی سینه، پاها و پشتشان راه رفته و برشانههایشان نشسته سپس با کف پا از پشتشان به طرف پایین حرکت میکردند، بعد از آن با دلوچه آب برسرش میریخت از پشتش شروع به کیسه کشیدن بدن میکرد و پس از اتمام ،مشتری برمی خواسته روی سکوی پای خزینه برای صابون زدن مینشست.

وی با اشاره به خاطرات تلخ و شیرینی که در طول نزدیک به ۶۰ دهه از کار در حمام در ذهنش ثبت شده است، میگوید: شاید برای هر کسی که به طریقی با مشتری در ارتباط است، کثرت مشتری از هر چیزی بیشتر او را دلگرم میکند، یادم میآید در سال ۱۳۵۳ زمانی که پدر مرحومم هنوز در قید حیات بود، ما در یک روز حدود ۸۵۰ نفر مشتری از اینجا راه انداختیم که به نظرم خاطرهخوشی از آن روز در ذهنم حک شده است.
حیدری، خاطره تلخش را نیز چنین بازگو میکند: در اوایل جنگ به دلیل حمله هوایی تبریز کل شیشههای حمام فرو ریختند و یادم هست مردم از ترس جانشان لخت و نیمه لخت از حمام فرار کردند و این صحنهها برای من لحظات تلخی بود که الان هم به یاد میآورم دلم میگیرد.
در سال ۱۳۴۲ حمامها با اعمال فشار از جانب دولت نمرهدار و یا به عبارتی به اتاقکهای کوچک خصوصی جهت استحمام تقسیم شدند که البته باز مردم روال گذشته خود را کنار نگذاشتند هم از نمره و هم از خزینه استفاده میکردند.
شاید هرکدام از شما به ویژه آنهایی که دهه شصتی هستید خاطراتی از حمام بیرون رفتنان داشته باشید و گاهی نیز با یادآوری آنها لبخندی گوشه لبانتان جا خوش کند، در ادامه این گزارش اشارهای به این خاطرات داریم.
سمیه یک دهه شصتی است که با اشاره به حمام رفتنهای آن دوره میگوید: با اینکه صبح تا شب در خانه بودیم و پاهایمان تمیز بود اما مادرمان عادت داشت هر وقت حمام بیرون میرفتیم حدود نیم ساعتی را با سنگ پا به کف پاهایمان بیفتد و خاطره دردآوری را در ذهنمان حک کند.
شهلا نیز میگوید: خوراکیهای خوشمزهای که موقع خروج از حمام مادرمان به ما میداد، قسمت خوش آن خاطرات را تشکیل میدهد. تصورش را بکنید که با سن کم ساعتها در زیر دوش آب گرم میماندیم و تنها میوههای شیرین و خوشمزه میتوانست فشار از دست رفتهامان را برگرداند.
حمید نیز در این خصوص گفت: این روزها مد شده که در فضای مجازی با خاطرات دهه شصتیها کلی مردم را مشغول میکنند و میخندانند. مخصوصاً با رنگ دست و پاهای از حمام درآمده که بیشتر شبیه سنگ پا میماند تا پوست، چون واقعا ساعتها زیر آب گرم و حرارت بالای هوای داخل حمام میماندیم ولی واقعاً خیلی جان سخت بودیم چون اگر یکی از آن بلاها را سر بچههای امروزی بیاورند به دلیل خشونت علیه کودکان پیگرد قانونی میشوند، این جملهاش را باخنده به اتمام میرساند.
مطمئناً حمام «صفانو» اولین و آخرین حمامی نیست که در شهر تبریز هنوز هم دایر است و مشتری میپذیرد. چون به نظرم ما مردمانی هستیم که به سختی از خاطرت قدیمیامان دل میکنیم. چه بسا هنوز هم مردان و زنانی پیدا میشوند که دوست داشته باشند به یاد قدیم از گرمابههای بیرون استفاده کنند.
گزارش: فاطمه داداشی



وضعیت مخروبه بسیار از حمام های تاریخی تبریز ازجمله میرزا مهدی در بازار !

برخی حمام های تاریخی و قدیمی تبریز :
حمام بهار
حمام حاج علی بابا
حمام سرهنگ
حمام سید گلابی
حمام شالچیلر
حمام شاهزاده تبریز
حمام شنب غازان
حمام مهدیخان
حمام میرزا مهدی
حمام نخست
حمام نظافت
خدایی این حمامهای عمومی قدیمی آخر بهداشته.
تنفس دهان به دهان هم داریم 🤔
حمام نوبر تا وقتی عقل مدیران نمیرسه که اون باجه روزنامه فروشی رو از جلوش بردارن تا اونحمام دیده شه
همنجوری ناشناخته و بسته خواهد شد